کد مطلب:149348 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

سخنان علی درباره ی فتنه ی بنی امیه
علی علیه السلام در كلمات خودشان به خطر عظیم بنی امیه اشاره ها كرده اند. خطبه ای است كه اول آن راجع به خوارج است و در اواخر عمرشان هم انشاء كرده اند، می فرمایند: «فأنا فقأت عین الفتنة» من بودم كه چشم فتنه را در آوردم (مقصود داستان خوارج است). یكمرتبه در وسط كلام گریز می زنند به بنی امیه: «الا و ان اخوف الفتن عندی علیكم فتنة بنی امیة فانها فتنة عمیاء مظلمة» [1] ولی فتنه و داستان خوارج آنقدر خطر بزرگی نیست، یعنی بزرگ است اما از آن بزرگتر و خطرناكتر فتنه ی بنی امیه است.

درباره ی فتنه ی بنی امیه، ایشان كلمات زیادی دارند. یكی از خصوصیاتی كه علی علیه السلام برای بنی امیه ذكر می كند این است كه می گوید: مساوات اسلامی به دست اینها بكلی پایمال خواهد شد و آنچه كه اسلام آورده بود كه مردم همه برابر یكدیگر هستند دیگر در دوره ی بنی امیه وجود نخواهد داشت، مردم تقسیم خواهند شد به آقا و بنده، و شما مردم بنده ی آنها در عمل خواهید بود. در جمله ای چنین می فرماید: «حتی لا یكون


انتصار احدكم منهم الا كانتصار العبد من ربه» كه خلاصه اش این است كه برخورد شما با اینها شبیه برخورد یك بنده با آقا خواهد بود؛ آنها همه آقا خواهند بود و شما حكم برده و بنده را خواهید داشت، كه در این زمینه مطلب خیلی زیاد است.

دومین چیزی كه در پیش بینی های امیرالمؤمنین آمده است و بعد رخ داد، سر به نیست شدن به اصطلاح روشنفكران بعد از ایشان است. تعبیر حضرت چنین است: (عمت خطتها و خصت بلیتها» [2] این بلیه ای است كه همه جا را می گیرد ولی گرفتاریهایش اختصاص به یك طبقه ی معین پیدا می كند. تعبیر حضرت، تعبیر بسیار عالی و خوبی است. این طور می فرمایند: «و اصاب البلاء من ابصر فیها و اخطأ البلاء من عمی عنها» [3] هر كس كه بصیرتی داشته باشد و به قول امروز روشنفكر باشد، هر كس كه فهم و دركی داشته باشد، این بلا و فتنه او را می گیرد، زیرا نمی خواهند آدم چیز فهمی وجود داشته باشد. و تایخ نشان می دهد كه بنی امیه افراد به اصطلاح روشنفكر و دراك آن زمان را درست مثل مرغی كه دانه ها را جمع كند، یك یك جمع می كردند و سر به نیست می نمودند، و چه قتلهای فجیعی در این زمینه انجام دادند!

مسأله ی سوم هتك حرمتهای الهی است. دیگر حرام باقی نمی ماند مگر اینكه اینها مرتكب خواهند شد و عقد بسته ای از اسلام باقی نمی ماند جز اینكه باز می كنند: «لا یدعوا لله محرما الا استحلوه و لا عقدا الا حلوه» [4] .

چهارم اینكه مسأله به اینجا پایان نمی گیرد بله عملا اسلام مخالفت می كنند و برای اینكه مردم را واژگونه كنند اسلام را واژگونه می كنند: «و لبس الاسلام لبس الفر و مقلوبا» [5] اسلام را به تن مردم می پوشانند اما آنچنان كه پوستینی را وارونه بپوشانند. شما می دانید كه خاصیت پوستین یعنی گرم كردن و نیز زیبایی نقش و نگارهای آن وقتی بروز می كند كه آن را درست بپوشند. اگر پوستین را وارونه بپوشند، یك ذره گرما ندارد و بعلاوه یك امر وحشتناكی می شود كه مورد تمسخر افراد قرار می گیرد.

علی علیه السلام كه شهید شد، برخلاف پیش بینی معاویه - كه علی با كشته شدنش تمام می شود - به صورت یك سمبل در جامعه زنده شد اگر چه به عنوان یك فرد كشته شد؛ یعنی فكر علی بعد از مردنش بیشتر گسترش یافت و بعد شیعه در مقابل حزب اموی


دور همدیگر جمع شدند، همفكریها پیدا شد و در واقع آن وقت بود كه شیعه ی علی به صورت یك جمعیت متشكل در آمد. معاویه در دوره ی خودش مبارزات زیادی با فكر علی علیه السلام كرد. سب و لعن ها بالای منبر برای علی می شد. بخشنامه كرده بودند در سراسر كشور اسلامی در نماز جمعه ها علی علیه السلام را لعن كنند، و این علامت این است كه علی علیه السلام به صورت یك نیرو و یك سمبل و یك فكر و عقیده و ایمان در روح مردم زنده بود و وجود داشت. این مرد برای مبارزه با فكر و روح علی كارها انجام داد؛ یكی را مسموم كرد، سر دیگری را روی نیزه كرد. اینها به جای خودش، ولی معاویه یك ظاهری برای فریب مردم حفظ می كرد. تا دوره ی یزید می رسد كه دیگر طشت رسوایی از بام می افتد. و انصاف این است كه یزید از نظر سیاست اموی هم یك غلط بود، یعنی كسی بود كه نتوانست سیاست اموی را اعمال می كند بلكه كاری كرد كه پرده ی امویها را درید. در این شرایط است كه ابا عبدالله نهضت خودشان را آغاز می كنند.


[1] نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه ي 92.

[2] همان.

[3] همان.

[4] نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه ي 97.

[5] نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه ي 107.